دريافت همين آهنگ
حرف های دل....


کاظم انورانی

کاظم انورانی

سلام...امروز دلم خیلی گرفته..خیلی زیاد گرفته ..دلم بارونیه امروز..با اینکه میدونم عشقم بهش میرسم ولی یه حسی دارم اظطراب دارم حالم خیلی بده...دارم ذره ذره آب میشم...دلیل این دلشوره و اظطرابو نمیدونم...عشقم کاش پیشم بودی آرومم میکردی....تا کی این دوریو باید تحمل کنم...تا کی انتظار دیدنتو بکشم..تا کی....سخته...بخدا سخته بخوای دوریه عشقتو تحمل کنی..عذاب اوره.سخته.......خدایا کمک میخوام ازت...برای فردا خیلی دلشوره دارم...خدایا کمکم کن جلوی اتفاق فردارو بتونم بگیرم..خدایا اگر اون اتفاق بیفته من همه چیزو از دست میدم....عشقم نمیخوام از دستت بدم..به هیچ قیمتی تو رو عوض نمیکنم ولی اگر خودت بخوای باهام بمونی....عزیزم نفسم جونم زندگیم عاشقتم صادقانه عشقه اولمی و آخریش هم میمونی............سحر......... 

__________________________________________________________________________________________________
 

/ خوشبختیتو آرزو میکنم خدا حافظ /

دلتنگم


دلتنگ روزهای باتو بودن


من صدایت کنم "عشقم"


وتو بگویی "جونم"


ومن سیرنشوم ازاین جانم گفتنهایت


وبازصدایت کنم وبازصدایت کنم.........


روزهای خوب چه زود تمام میشوند

_____________________________________________________________________________________________________________

 



فراموش می کنم

فراموش می کنم تقدیزی را که با تو رقم خورده شد

فراموش می کنم لحظاتی را که با تو سپری شد

فراموش می کنم نفسی را که با نفس تو هماهنگ شد

فراموش می کنم  دلی را که برای وداع تو ترک خورده شد

فراموش می کنم اشکی را که برای انتظار تو جاری شد

فراموش می کنم رویاهایی که با تو پروزانده شد

فراموش می کنم ارزوهایی که با وجود تو محقق شد

فراموش می کنم خونی که با نبض تو در رگ هایم جاری شد

فراموش می کنم

فراموش می کنم

زندگی!

دوست!

تو....

همه چیز را فراموش می کنم

من می توانـــــــــــــــــــــــــــــــــم...

 

_________________________________________________________________________________________-

امشب بغض تنهایی من دوباره می شکند ... چشمانم

بس که باریده دیگر حتی تحمل نور مهتاب را ندارد ...

آخ که چقدر تنهایم ... دل بیچاره ام بس که سنگ صبورم

بوده خرد شده و انگشتانم بس که برایت نوشته خسته

شده است ...

رو به روی آینه نشسته ام آیا این منم ؟ شکسته .... پیر

تنها.... تو با من چه کردی ؟ شاید این آخری زمزمه های

دلتنگی ام باشد و دیگر هیچ نخواهم گفت ....

اما منتظرم انتظار دیدن دوباره ی تو برای من زندگی

دوباره ای است ... پس برگرد ... عاشقانه برگرد

برای همیشه برگرد...

__________________________________________________________________

 

 

 

با خراب ترین حال ممکن نشستم پشت کامپیوتر و دارم مینویسم....

اشکام بند نمیاد.دارم میلرزم اما همچنان دارم مینویسم.تایپ کردن کلمات واسم سخته اما...

دستام...دستام...انگار دستام مال خودم نیست.

چشمام به زور باز میشه.تمام کیبرودم خیس شده اما میخوام بنویسم.

آخ چقدر حالم بده امشب.حالت مرگ دارم.میثمم کجایی؟کجایی که پیشم باشی..نوازشم کنی..میثم کجایی که از همیشه بیشتر کم آوردمت.

مگه نمیگفتی دوسم داری؟بیا ببین حال و روزمو خوب نگاه کن بهم.

از صبح تاحالا انقدر گریه کردم از چشمام هیچی نمونده...یادته میگفتی چشمام قشنگه؟بگو یادته؟آره؟

دیگه هیچی ازش نمونده...غرق خونه.

صورتم چی یادت هست؟میگفتی صورتت تپل و سرخ و سفیده؟

اینم هیچی ازش نمونده میثم.انقدر زرد و پژمرده شدم که حالم از قیافه ی خودم به هم میخوره دیگه/

از آینه وحشت دارم.میثم تو که رفتی زندگی من رفت.

میدونی کجا اوج شکستنم بود امروز؟؟؟؟میدونی؟؟؟؟

اونجایی که قبلا بهم گفته بودی خیلی زود برمیگردی و برگشتنت فقط یه رویا بود.فقط یه رویا!

چرا بهم دروغ گفتی میثم؟چرا نذاشتی خوب باهات خداحافظی کنم؟چرا؟چرا؟

دلم میخواد برم یه جایی که هیچ کس نباشه.فریاد بزنم.

اونقدر بلند جیغ بزنم که گلوم جر بخوره!

حالم بده...دیوونه شدم.دیگه مطمئنم.دیوونه شدم...

سردمه اما دارم میسوزم.آخ که چه حال بدیه.میثمم کاش بودی...کاش بودی...حالم بده...

کیبوردم کلا خیس شده اما میخوام بنویسم بازم.میخوام بنویسم.

حتما مامانم فهمیده دارم گریه میکنم.در اتاقمو بستم اما هرکاری میکنم نمیتونم بی صدا گریه کنم امشب...

منی که به بی صدا گریه کردن عادت داشتم اما امشب نمیتونم.

چی به سرم اومده؟چرا هیچی ازم نمونده؟

میثم این منم واقعا؟همون آوایی که ادعا میکرد محکمه؟چی به سرم اومده؟

تو که نیستی دارم له میشم.نمیفهمی.میثم نمیفهمی.

نمیدونی چه حالیم....نمیدونی چه جوری دارم دست و پا میزنم و دستم به هیچ حایی هم بند نیست..

میثم نگفتی میری که بری...نگفتی بودی...

من تا عید چه جوری تحمل کنم؟

اصلا وقتی برگردی چیزی از من مونده؟سراغ کیو میخوای بگیری وقتی برگشتی...

اصلا من جای تو بودم وقتی برگشتم دیگه سراغ آوام نمیرفتم!

آخه میخوای بیای دنبال کی؟مگه تا اون موقع از من چیزی هم میمونه؟

میخوای بیای یه مرده ی متحرک ببینی؟یه دختر له شده؟یه دیوونه ی روانی؟

میثم چرا عذابم میدی؟من خودم تو زندگیم سختی کشیدم.بسم نیست؟کافی نیست برام؟

میثم...میثمم...میثمم...امشب داغونم...

نمیفهمم چی دارم میگم.دوستت دارم.دوستت دارم میثم.سردمه...بغلم کن...

یادته اون شبایی که سردم بود محکم بغلم میکردی؟

حالا کجایی؟دارم میلرزم اما تو نیستی.حتی از راه دور هم دلگرمم نمیکنی!آخخخخ چقدر درد تو این دلمه امشب......

دیشب تا صبح کابوس دیدم.خواب میدیدم میثممو دارن میبرن سمت دریا...میثم جیغ میزد آوا...آوا...نجاتم بده...اینا میخوان منو بکشن....

میخواستم برم طرفش.نمیتونستم از جام تکون بخورم...

جیغ میزدم.تو خواب انقدر صورتمو چنگ گرفتم که الان چند جاش زخمیه...

ساعت پنج صبح بود  که مامانم اومد تو اتاقم.دید دارم گریه میکنم تو خواب.

بیدارم کرد.ترسیده بودم.مامانمو که دیدم زدم زیر گریه.فقط میگفتم میثمم کحاست...میثمم کجاست...

حال روحیم واقعا به هم ریخته.

مامانم گفت امروز نرو مدرسه اما نمیخواستم تو خونه بمونم.رفتم!

همون اول صبح الناز که منو دید ترسید.گفت آوا چرا این شکلی شدی؟دعوا کردی؟

لبخند زدم و گفتم همه چیز خوب و مرتبه.

به هر زحمتی بود جلوی دوستام خودمو کنترل کردم.تا زنگ تفریح دوم...

نمیدونم چی شد.با دوستام نشسته بودیم که یهو زدم زیر گریه.دست خودم نبود.به خدا دست خودم نبود.نمیدونم چی شد...

نمیخواستم کسی نگرانم بشه...اه...

کلا تو مدرسه حالم خوب نبود.ظهر که اومدم خونه یه راست اومدم سمت تختم.

پریدم تو تخت و پتورو کشیدم روم.فقط اون لحظه دلم خواب میخواست.فقط خواب!

خوابم برد.ساعت سه بود که یهو از خواب پریدم.زمانو گم کرده بودم.نمیدونستم چه وقت از روزه.

همون موقه گوشیم زنگ خورد.میثمم بود.جواب دادم.

حالش خوب بود تقریبا.یکمی با هم حرف زدیم.

گفت آوا یه چیزی بگم؟گفتم بگو عزیزم.گفت من تا عید برنمیگردم!

اینو که گفت یهو خفه شدم.نتونستم هیچی بگم.فقط اشکام بود که بی صدامیریخت.شوکه شده بودم...

آخ خدایا................................

هی صدام میکرد.آوا؟آوا؟آوا؟

حتی نمیتونستم جواب بدم.میثم گفت چی شد؟به خاطر حرف من اینجوری شدی؟

چی میتونستم بگم؟واقعا چی میتونستم بگم؟

شکستم...اون موقع بود که آوار شدن تمام ارزوهامو حس کردم.پس اصلا من واسه چی زنده ام؟

که همه چیز بدتر بشه؟چرا نتونستم هیچ کاری بکنم؟چرا؟

دارم عذاب میکشم.اما همه فکر میکنن من چقدر خوبم و همه چی مرتبه....

خدایا...به دادم برس...دارم آب میشم...

چرا گریم بند نمیاد؟امشبم قراره بالشم خیس بشه....

عصری دوباره میثمم بهم زنگ زد.یکمی نازم کرد.خوب بودیم.

تا این که نمی دونم چی شد یهو بهم گیر داد.نمیدونستم چی کار کنم...

خندیدم..خندیدم...خندیدم...دیگه ظرفیتشو نداشتم.زدم زیر گریه اما بی صدا.

بعدشم خداحافظی کردیم و گفت شب بهم زنگ میزنه.

الان چند دقیقه پیش بهم زنگ زد.رفته بود دنبال مواد.این موقع شب

وقتی گفت مغزم دیگه داشت میترکید.اما پیدا نکرده بود.

وایییی اگه براش اتفاقی بیوفته من چی کار کنم آخه.میثم؟میثم...چرا عذابم میدی...

شدم مثل یه پرنده تو قفس...دارم خودمو میکوبونم به درودیوار قفس...

بال و پرم شکسته.آخه میثم تو پر پرواز من بودی.فقط تو.فقط تو.

میثم تو از روز اول میدونستی که من یه دختر عادی نیستم.میدونستی سختی زیاد کشیدم.میدونستی..

قول دادی کنارم باشی...قول دادی مرهم باشی رو زخمام...

میثم من همون روزا رو میخوام.همون روزا که همه کسم شده بودی...

همون روزا که چهار چشمی مواظبم بودی....

میثم زندگیم لنگ شده.هیچی ازش نمونده.میثم...میثم....

داره از دوریت میمیرم.

نمیای نه؟تا عید نمیای؟کاش اصلا بهم نمیگفتی که نمیخوای حالا حالاها برگردی...

کاش با وعده وعید سرگرمم میکردی...کاش بهم دروغ میگفتی...

کاش هر روز بهم دروغ میگفتی.هر روز میگفتی زود برمیگردم.اینجور زود تر میگذشت...

این جوری حداقل تمام امید هام نا امید نمیشد...

آخ چقدر دلم خوش بود.چقدر احمقانه ذوق داشتم.میثم حالا من چی کار کنم؟تو بگو من چی کار کنم؟؟؟؟؟؟؟

میثم تنهام نذار.ببین دارم له میشم.خوب نگاه کن.

سرم داره گیج میره.نمیتونم از جام بلند شم.فقط میخواسم پاشم برم تو تختم بیوفتمو تا خود صبح گریه کنم...

چی کار کنم؟گریه هم نکنم؟؟؟؟

دلم داره از درد میترکه.آخه به کی بگم من میثممو میخوام.

اصلا من ضعیفم.من هیچی نیستم.من میثممو میخوام.همین الان میخوامش!

کجایی میثمم...کیلومتر ها دورتر از من....آخ....

چقدر خسته ام...روحم خسته س...جسمم...میثم دلم تنگ شده برات.تنگ شده برات.میثم؟

شبت بخیر.امیدوارم خوب بخوابی...

شب منم بخیر با این حال خرابی که دارم!!!!!!!!

به جون ستاره هامون تو عزیزتر از چشامی...هرجاهستی خوب و خوش باش میثمم....

دوستت دارم.میشکنم.له میشم.خورد میشم اما دوستت دارم.ازت دل نمیبرم.ازت دلسرد نمیشم.

دوستت دارم میثم.

بی خودی چرا دارم فریاد میزنم؟صدای من به هیچ جا نمیرسه.به هیچ جا.هیچ جا.

آخ پس با این همه گریه چرا سبک نمیشم؟هان؟

میثم برنمیگردی؟میثم؟کاش دروغ میگفتی بهم...کاش بازیم میدادی هرشب!کاش بهم حقیقتو نمیگفتی.

کاش نمیگفتی میخوای حالا حالاها بمونی...

قلبم درد گرفته.چقدر درد دارم.چقدر خرابم امشب......

 

نظرات شما عزیزان:

masoudteta
ساعت21:40---21 خرداد 1393
خیلی عالی .. ادامه بده.
موفق باشی


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در یک شنبه 18 خرداد 1393برچسب:,ساعت22:47توسط کاظم انورانی | |